خدایا !!
اگه یه چیزی ازت بخوام بهم میدی ؟؟
چیز زیادی نمیخوام که ...
فقط یکم آلزایمر
آخه میدونی ؟؟؟
میخوام فراموش کنم که بزرگ شدم
دلم میخواد فراموش کنم که از فردا باز هم این آدم ها سر راهم قرار میگیرند
یه چیز دیگه هم میخوام فراموش کنم ...
دلم میخواد ....
خدایا دلم می خواد ...
فردا صبح فراموش کنم از خواب بیدار شم ...
.
.
.
.
.
.
خدایا فقط یکم
دختری پشت یک هزار تومانی نوشته بود:
پدر معتادم به خاطر همین پول یک شب مرابه دست صاحب خانه مان سپرد...
خدایا چقدر میگیری که بگذاری شب اول قبر ،
قبل از این که تو ازم سوال کنی من ازت بپرسم چرا؟؟
.
.
.
خدایا !!! واقعا چرا؟؟؟
اینجا سرزمین واژه هاى وارونه است :
جایى که گنج ، "جنگ" میشود ،
درمان، "نامرد" میشود و
قهقهه، "هق هق" میشود
اما ....
همچنان دزد همان "دزد" است...
درد همان "درد" و گرگ همان "گرگ" است
چه کسی میگوید من هیچ ندارم؟
من چیزهای با ارزشی دارم...
حنجره ای برای بغض!چشمانی برای گریه!
لبهایی برای سکوت!دستهایی برای خالی ماندن!
پاهایی برای رفتن!و ، وجودی بی پاسخ!
دیگر بزرگ شده ام...
روی پاهای خودم ایستادم..
وسط دنیا..دیگر هیچ عشقی تعادلم را بهم نمیزند..
اینجا ایستاده ام..
و دیگر برای هیچ چیز اشک نمیریزم...بزرگ شده ام
سکوتم را نکن باور . . .
من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم . . .
من آن خرمن ، من آن انبار باروتم که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر . . .
.
.
.
.
.
..........................
سکوت
.: Weblog Themes By Pichak :.